loading...
عاشقانه

باران بازدید : 131 1389/01/17 نظرات (2)

...و خدایی که در این نزدیکی است

         خانه ای ساختیم         سایه بانش همه عشق          زیر پا فرش غرور   

        و حصارش همه تکرار صفا     ما در این جمع لطیف    لطف و دیدار تو را می طلبیم

 

 

 


در بهار عشق تو شکفتم و بر دل خسته ی خویش مکرر حدیث عشق تو خواندم و بر صفحه ی ضمیر دل رخسار عشق تو دیدم

 

 

 


در غلامی عشق جز گفتار نیست         کار ما گفتار ما را یار نیست

 

 


 

میان جمعم من، ولی دلم تنهاست       

       لبم چو گل خندان،دو دیده ام دریاست  

لبم از برون خندد،دلم از درون گرید

     ز برق چشمانم،نشان غم پیداست

چگونه می خندد گلی که پژمرده

     دل من است آن گل که از جفا مرده

ز من چه میپرسی که از چه مینالم

      همیشه میگرید دلی که افسرده

 

 

 

 


 

یک شب خیال چشم تو دیدیم ما به خواب

                            زان شب دگر به چشم ندیدیم خواب را

 


عشق را باختن یک زخم کاری است 

 


 

عشق تو خورشیدی است که فقط یک بار در آسمان عمرم طلوع میکند

 


عزیزان منتظر باشید

باران بازدید : 131 1389/01/17 نظرات (0)

زندگی آخر سراید بندگی در کار نیست

             بندگی گر شرط باشد زندگی در کار نیست

 

 


اگر خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد

             خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

 

 


اسم تو را خال زدم در بدنم

               تا که محفوظ بماند از نام تو در کفنم

 

 


من هستم و سکوت غم انگیزی را که به آن عشق می گویند

 

 

 


کاش که در سینه ما را این دل دیوانه نبود

 

 


اگر میتوانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم: به اندازه ای که من تو را دوست دارم دوستم داشته باشی.

 

 


 

باران بازدید : 165 1389/01/17 نظرات (0)

عشق صخره ای محکم برای زندگی


کمی عشق نداشتن به معنی انکه زندگی را باختن است


گر بسوزم از عشق تو،مرا ز سوختن پروایی نیست


بر آن عزمم که تا من زنده باشم

       تو سلطان باشی و من بنده باشم


سهم من قسمت من روز ازل عشق تو شد

       من هم از قسمت خود دلشادم

 


عشق یعنی چیزی که در اوج خستگی لبخند از لبنش بر کنار نمی شود

باران بازدید : 82 1389/01/17 نظرات (0)

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطردود لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و
برای نخستین گناه...
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم....دوست می دارم.

 

باران بازدید : 86 1389/01/17 نظرات (0)
سلام دوستان
چند روز پیش دوست عزیزی پیام زیبایی برام ارسال کرد به یاد او برای شما مینویسم:

(هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه خاطراتم نخواهد شست)

باران بازدید : 83 1389/01/17 نظرات (0)

در هياهوی زمان
در دل ساکت شب
بی رمق، خسته و سرد
من به دنبال خودم می گردم!
کی شدم گمشده در وادی غم؟
من که بودم...
کيستم...
چه کسی خواهم شد؟
قاصدی بی مقصد

آه...
ای رفته ز ياد
مشتی از خاک زمين
من گمشده ام
چه کسی خواهد يافت؟
من سرگردان را...
من پاييزی را...

گم شدم در تنهايی
وسعتی تو خالی
باد برده است مرا
يا که يک خواب عميق؟
من چه اندازه زياد
پوچ و خالی شده ام!
عشق از ياد دلم رفته چه زود

هيس... ساکت... انگار...
که صدايی خبر از آمدنم می دهد
اين صدای قدم خسته توست؟
يا نوای قدم رسته من؟
آنچه از من شده دور
به تنم می آيد
من به من می رسم انگار دگر
شايد اين بار شکوفا شوم

هيس... ساکت... انگار...!

... ساکت... انگار...!

باران بازدید : 82 1389/01/17 نظرات (0)

آغاز روز:

 

امروز روز خداست وهمه کار هايم رنگ وبوي خدايي دارد.

 

هر روز برکت و نعمت خدا را در زندگي ام مشاهده مي کنم.

 

با شور و شوقي فراوان و ايماني نيرومند بيرون مي روم تا آنچه را که بايد به دست من صورت گيرد به انجام رسانم.

 

 در طول روز:

 

تنها خدا منشا توانگري و برکت بيکران من است.روزي ام از خداست.

 

هم اکنون همه چيز و همه کس مرا توانگر مي سازد.

 

هميشه به ياد دارم خدايي ثروتمند دارم که هميشه مرا به ياد دارد.

 

خدا عاشق و مشتاق من است.

 

من  از هيچ چيز نمي ترسم زيرا خليفه خدا هستم وتمام نعمت هاي الهي از آن من است و کمتر از بهترين را نمي خواهم.

 

تسليم شکست نمي شوم ،با تمام نيرو ودر کمال ثبات و پايداري  به پيش مي روم  آن قدر ايستادگي مي کنم تا آرزو هاي قلبي و الهي ام را به دست آورم.

 

هيچ چيز منفي در زندگي  من راه ندارد زيرا مسئو ليت همه امور  با خداست.

 

پايان روز:

 

اين روز را رها مي کنم تا برود، خداي مهربان فقط خوبي هاي اين روز  را برايم نگاه مي داردو ما بقي آن نا پديد  مي شود.و براي فر دايي بهتر و زيبا تر آماده مي شوم.

 

من به خواب مي روم اما خداي من بيدار مي ماند تا مسا يلم را با نظم الهي حل کند ومرا به موفقيت  وشادماني و توانگري برساند.

 

فکر کنيم:

 

اگر نتوانيم به خدا که عالم وقادر مطلق است واداره تمامي اين کاينات به عهده اوست اعتماد کنيم!پس به چه کسي مي توانيم اعتماد داشته باشيم

باران بازدید : 90 1389/01/17 نظرات (0)
 

آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

ديگر دلم هواي سرودن نمي کند

تنها بهانه ي دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست

اي داد، کس به داغ دل باغ دل نداد

اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شکست

آن روزهاي خوب که ديديم ، خواب بود

خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست

"
بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت

"
آيا " ز ياد رفت و " چرا " در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظي کنم

بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست 
 

 

باران بازدید : 84 1389/01/17 نظرات (0)
سلامی به گرمی دستان پر مهر خدا به شما دوستان عزیزم شاید!! پیش خودتون گفته باشید این یهو کجا رفت؟من یه مدت خیلی کوتاه رفته بودم refresh یک ذهنی،روحی... .فقط همین رو میتونم بگم که خیلی مؤثربود.این خیلی خوبه که آدم بتونه برای یه مدت هرچند کوتاه،فکر و ذهنش رو کنترل کنه.البته میدونم که کار همچین آسونی هم نیست،مخصوصا اگه توی یه شرایطی مثل شرایط اخیر من (که بهتره راجع بهش صبت نکنیم)قرار داشته باشیم.من بلافاصله بعد از امتحانات یه کار حسابداری موقت بهم پیشنهاد شد.با اینکه اصلا شرایط خوبی نداشتم اما قبول کردم.یکی دو روز اول کارم افتضاح بود چون یه چیزایی فکرم رو مشغول کرده بود که به هیچ طریقی نمتونستم ازشون خلاص بشم.اما تصمیم خودم رو گرفتم،شروع کردم به اینکه فقط یه ساعت خاصی مثلا آخر شب قبل از خواب به این موضوع فکر کنم،و ساعت هایی که کار میکنم فقط حواسم به کارم باشه.خیلی برام سخت بود!اما تونستم چون خودم خواستم و ارده کردم.هم کارهای حسابداری رو درست انجام میدم هم به کارهای روزمره میرسم. وقتی که شرایط الانم رو با یه ماه پیش یا همین دوهفته پیش مقایسه میکنم ،فقط خدا رو شکر میکنم و به قول یکی از دوستان که این شعر رو برام نوشته بود( فکر میکنم از حافط باشه):

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما    نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

از هفته آینده کلاسا شروع میشه امیدوارم بتونم کارم رو تا اون موقع تحویل بدم. امروز نظراتون رو خوندم و خیلی ازتون ممنونم!!!!!!!!!!!!!!! این تصویرزیبا رو تقدیم میکنم به تو دوست عزیزی که چند لحظه ای رو با من بودی!

باران بازدید : 75 1389/01/17 نظرات (0)
١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند. عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند. ٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند. مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است. ٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند. آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم. ٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند. شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

شما چی؟فکر میکنید جز کدوم یکی این این آدما باشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

باران بازدید : 81 1389/01/17 نظرات (0)
یکی از شعرهایی که وقتی دلم میگیره و میرم توی یه حال و هوای دیگه ،ورد زبونم میشه و دائم توی ذهنم تکرارش میکنم  این شعر زیبای" حمید مصدق "هست.اگه یه بار خوندین و درکش نکردین و مثل دفعه اولیکه من خوندمش، چیزی ازش نفهمیدین ،ازش نگذرین دوباره بخونیدش.حتما یه احساس خوبی بهتون دست میده.نمیدونم، شاید به دلیل اینکه فکر میکنم واقعا حرف دل خودمه به... ،بهنظرم جالب میاد!این شعر به نظر من اوج سادگی و بی آلایشی  توی بیان احساسات یه نفر رو میرسونه!شما نظرتون چیه؟؟؟

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهری از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز...

سالها هست که در گوش من آرام

                                      آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم.

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا؟

             خانه کوچک ما سیب نداشت...؟؟؟

 

باران بازدید : 95 1389/01/17 نظرات (0)

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطردود لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و
برای نخستین گناه...
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم....دوست می دارم.

 

باران بازدید : 87 1389/01/17 نظرات (0)
سلام دوستان
چند روز پیش دوست عزیزی پیام زیبایی برام ارسال کرد به یاد او برای شما مینویسم:

(هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه خاطراتم نخواهد شست)

باران بازدید : 96 1389/01/17 نظرات (0)

در هياهوی زمان
در دل ساکت شب
بی رمق، خسته و سرد
من به دنبال خودم می گردم!
کی شدم گمشده در وادی غم؟
من که بودم...
کيستم...
چه کسی خواهم شد؟
قاصدی بی مقصد

آه...
ای رفته ز ياد
مشتی از خاک زمين
من گمشده ام
چه کسی خواهد يافت؟
من سرگردان را...
من پاييزی را...

گم شدم در تنهايی
وسعتی تو خالی
باد برده است مرا
يا که يک خواب عميق؟
من چه اندازه زياد
پوچ و خالی شده ام!
عشق از ياد دلم رفته چه زود

هيس... ساکت... انگار...
که صدايی خبر از آمدنم می دهد
اين صدای قدم خسته توست؟
يا نوای قدم رسته من؟
آنچه از من شده دور
به تنم می آيد
من به من می رسم انگار دگر
شايد اين بار شکوفا شوم

هيس... ساکت... انگار...!

... ساکت... انگار...!

باران بازدید : 85 1389/01/17 نظرات (0)

آغاز روز:

 

امروز روز خداست وهمه کار هايم رنگ وبوي خدايي دارد.

 

هر روز برکت و نعمت خدا را در زندگي ام مشاهده مي کنم.

 

با شور و شوقي فراوان و ايماني نيرومند بيرون مي روم تا آنچه را که بايد به دست من صورت گيرد به انجام رسانم.

 

 در طول روز:

 

تنها خدا منشا توانگري و برکت بيکران من است.روزي ام از خداست.

 

هم اکنون همه چيز و همه کس مرا توانگر مي سازد.

 

هميشه به ياد دارم خدايي ثروتمند دارم که هميشه مرا به ياد دارد.

 

خدا عاشق و مشتاق من است.

 

من  از هيچ چيز نمي ترسم زيرا خليفه خدا هستم وتمام نعمت هاي الهي از آن من است و کمتر از بهترين را نمي خواهم.

 

تسليم شکست نمي شوم ،با تمام نيرو ودر کمال ثبات و پايداري  به پيش مي روم  آن قدر ايستادگي مي کنم تا آرزو هاي قلبي و الهي ام را به دست آورم.

 

هيچ چيز منفي در زندگي  من راه ندارد زيرا مسئو ليت همه امور  با خداست.

 

پايان روز:

 

اين روز را رها مي کنم تا برود، خداي مهربان فقط خوبي هاي اين روز  را برايم نگاه مي داردو ما بقي آن نا پديد  مي شود.و براي فر دايي بهتر و زيبا تر آماده مي شوم.

 

من به خواب مي روم اما خداي من بيدار مي ماند تا مسا يلم را با نظم الهي حل کند ومرا به موفقيت  وشادماني و توانگري برساند.

 

فکر کنيم:

 

اگر نتوانيم به خدا که عالم وقادر مطلق است واداره تمامي اين کاينات به عهده اوست اعتماد کنيم!پس به چه کسي مي توانيم اعتماد داشته باشيم

باران بازدید : 159 1389/01/17 نظرات (0)
 

آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

ديگر دلم هواي سرودن نمي کند

تنها بهانه ي دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست

اي داد، کس به داغ دل باغ دل نداد

اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شکست

آن روزهاي خوب که ديديم ، خواب بود

خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست

"
بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت

"
آيا " ز ياد رفت و " چرا " در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظي کنم

بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست 
 

 

باران بازدید : 131 1389/01/17 نظرات (0)
سلامی به گرمی دستان پر مهر خدا به شما دوستان عزیزم شاید!! پیش خودتون گفته باشید این یهو کجا رفت؟من یه مدت خیلی کوتاه رفته بودم refresh یک ذهنی،روحی... .فقط همین رو میتونم بگم که خیلی مؤثربود.این خیلی خوبه که آدم بتونه برای یه مدت هرچند کوتاه،فکر و ذهنش رو کنترل کنه.البته میدونم که کار همچین آسونی هم نیست،مخصوصا اگه توی یه شرایطی مثل شرایط اخیر من (که بهتره راجع بهش صبت نکنیم)قرار داشته باشیم.من بلافاصله بعد از امتحانات یه کار حسابداری موقت بهم پیشنهاد شد.با اینکه اصلا شرایط خوبی نداشتم اما قبول کردم.یکی دو روز اول کارم افتضاح بود چون یه چیزایی فکرم رو مشغول کرده بود که به هیچ طریقی نمتونستم ازشون خلاص بشم.اما تصمیم خودم رو گرفتم،شروع کردم به اینکه فقط یه ساعت خاصی مثلا آخر شب قبل از خواب به این موضوع فکر کنم،و ساعت هایی که کار میکنم فقط حواسم به کارم باشه.خیلی برام سخت بود!اما تونستم چون خودم خواستم و ارده کردم.هم کارهای حسابداری رو درست انجام میدم هم به کارهای روزمره میرسم. وقتی که شرایط الانم رو با یه ماه پیش یا همین دوهفته پیش مقایسه میکنم ،فقط خدا رو شکر میکنم و به قول یکی از دوستان که این شعر رو برام نوشته بود( فکر میکنم از حافط باشه):

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما    نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

از هفته آینده کلاسا شروع میشه امیدوارم بتونم کارم رو تا اون موقع تحویل بدم. امروز نظراتون رو خوندم و خیلی ازتون ممنونم!!!!!!!!!!!!!!! این تصویرزیبا رو تقدیم میکنم به تو دوست عزیزی که چند لحظه ای رو با من بودی!

باران بازدید : 141 1389/01/17 نظرات (0)
١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند. عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند. ٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند. مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است. ٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند. آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم. ٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند. شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

شما چی؟فکر میکنید جز کدوم یکی این این آدما باشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

باران بازدید : 142 1389/01/17 نظرات (0)
یکی از شعرهایی که وقتی دلم میگیره و میرم توی یه حال و هوای دیگه ،ورد زبونم میشه و دائم توی ذهنم تکرارش میکنم  این شعر زیبای" حمید مصدق "هست.اگه یه بار خوندین و درکش نکردین و مثل دفعه اولیکه من خوندمش، چیزی ازش نفهمیدین ،ازش نگذرین دوباره بخونیدش.حتما یه احساس خوبی بهتون دست میده.نمیدونم، شاید به دلیل اینکه فکر میکنم واقعا حرف دل خودمه به... ،بهنظرم جالب میاد!این شعر به نظر من اوج سادگی و بی آلایشی  توی بیان احساسات یه نفر رو میرسونه!شما نظرتون چیه؟؟؟

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهری از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز...

سالها هست که در گوش من آرام

                                      آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم.

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا؟

             خانه کوچک ما سیب نداشت...؟؟؟

 

باران بازدید : 132 1389/01/17 نظرات (0)
کس ندانست آنچه میان من و توست     تا اشارات نظر نامه رسان من و توست 

باران بازدید : 80 1389/01/16 نظرات (0)

بانام بلند عشق آغاز کنیم

این دفتر عاشقانه را باز کنیم

درهر ورقش نماز جان بگذاریم

تا عرش بلند عشق پرواز کنیم

درباره ما
ای نام تو دیباچه ی دیوان عشق / تو آرمان مطلوب منی.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 30
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 37
  • بازدید کلی : 1,075
  • کدهای اختصاصی
    دیوونتم